خلاصه داستان: تمام ماجرا از صبح بهاری در شکر آباد شروع شد، جایی که جمشید قاسم پور از زندان آزاد شد و رضا خرسند بالاخره شغلی پیدا کرد. اما اتفاقی افتاد که همه چیز را خراب کرد.
خلاصه داستان: عیسی فرهمند، کارمند بازرسی سازمان بهزیستی در جریان بازدید از یک مرکز نگهداری دختران خیابانی، متوجه باند فساد مشکوکی میشود که او را به یک مهمانی زیرزمینی ممنوعه میرساند.