خلاصه داستان: زمانی که گرگ هفلی همراه خانوادهاش در برف گرفتار میشود، باید یک تعطیلات کریسمس پر استرس را پشت سر بگذارد. در این زمان گرگ نگران است که نتواند کنسول بازی ویدئویی جدیدی را که به شدت منتظرش بوده، برای کریسمس هدیه بگیرد و…
خلاصه داستان: در اواخر قرن نوزدهم میلادی، مردی به نام افریم وینسلو با یک قایق به جزیرهای دورافتاده اعزام میشود تا به مدت چهار هفته، تحت نظارت مردی پا به سن گذاشته، به عنوان نگهبان فانوس دریایی در آنجا خدمت کند. دیری نمیگذرد که افریم در عالم خیال، اتفاقات عجیبی را تجربه میکند و...
خلاصه داستان: بعد از سرنگونی اوون شاو و دار و دسته اش، دومینیک تورتو و گروهش بعد از دریافت حکم آزادی در حال تجربهٔ یک زندگی معمولی هستند اما برادر بزرگتر اوون، با نام دکارد شاو به دنبال دومینیک و گرفتن انتقام است....
خلاصه داستان: زمانی که آزمایشاتی جهت بدست آوردن درمانی برای آلزایمر بر روی میمونها انجام میشود، یک میمون که از لحاظ ژنتیکی جهش یافته است، هوش بالایش را به کار میگیرد تا بقیه هم نوعانش را برای رسیدن به آزادی رهبری کند و...
خلاصه داستان: گروهی از میمونهای جهشیافته ژنتیکی که توسط «سزار» رهبری میشوند، از طرف انسانهایی که از دست ویروس کشنده جان سالم بهدربرده اند، مورد تهدید قرار میگیرند. آنها به توافق ناپایداری میرسند، اما این قرارداد عمر کوتاهی دارد چون هر دو طرف در آستانه جنگ با یکدیگر، بر سر حکمرانی بر زمین، قرار دارند و...
خلاصه داستان: سال ها قبل از اینکه کوریولانوس اسنو رهبر سرزمین پانم شود، با راهنمایی و کمک یکی از زنان ناحیه دوازده به نام لوسی گری، فرصتی برای تغییر زندگی خود پیدا می کند و….
خلاصه داستان: تنها چند ماه پس از فروپاشی اکولوژیکی جهانی که رهبران دنیا را مجبور به اتخاذ تدابیر شدید برای کاهش جمعیت زمین کرده است، یک روزنامه نگار تازه بازنشسته از فرزندانش برای صرف شام دعوت می کند تا قصد خود را برای ثبت نام در برنامه جدید اتانازی کشور اعلام کند. اما وقتی نقشه پدر به طرز وحشتناکی به هم می ریزد، تنش ها شعله ور شده و هرج و مرج در میان فرزندانش پدیدار می شود…
خلاصه داستان: در آینده ای نزدیک، زندگی عادی روی زمین از بین رفته است. پل و دو پسرش، توماس و جوزف، نیمه عمری را به سر میبرند – آرامش در روز و عذاب در شب. هر شب، پس از غروب خورشید، آنها با حملات بی امان یک شیطان مرموز و خشن روبرو می شوند. یک روز، زمانی که توماس قبل از غروب آفتاب به خانه باز نمیگردد، پل باید امن مزرعه مستحکم آنها را ترک کند تا او را پیدا کند. نبردی کابوسآمیز رخ میدهد که خانواده را مجبور میکند تا یک نقشه ناامیدکننده برای زنده ماندن اجرا کنند.