رجب ایودیک

خلاصه داستان:  دعوتنامه ای برای رجب از شهر قونیه می‌آید که به مسابقه ای دعوت میشود رجب تصمیم میگیرد با نورالله به مسابقه در شهر قونیه برود اما اشتباهی پیش می‌آید که به کشور کنیا میرود و در جزیره آدم خوارها گیر می‌افتد …

خلاصه داستان: رجب ایودیک مربی تیم فوتبال کودکان محله خود است. او برای تمرین از تنها زمین رایگان که در کودکی در آن فوتبال بازی می کرد به عنوان زمین فوتبال استفاده می کند. رجب با ناراحتی متوجه می شود که این قطعه زمین به یک تاجر فروخته شده است.

خلاصه داستان: زمانی که رجب در سوگواری از دست دادن دوستش ایسمت است ، او تحت تاثیر غم و اندوه همسرش قرار می‌گیرد و متوجه می‌شود که ایسمت یک قرارداد ناتمام به وسیله‌ی اتوبوسش بر جای گذاشته است. اما رجب خیلی دیر متوجه می‌شود که قرارداد مربوط به حمل یک گروه از ورزشکاران جوان در خارج از کشور به رقابت‌های ورزشی بین‌المللی است و طولی نمی‌کشد که به واسطه‌ی این قرارداد خود رجب نیز وارد بازی‌های المپیک می‌شود و…

خلاصه داستان:  مادر بزرگ رجب که خیلی آرزو داردکه رجب آدم محترمی شود و همجنین عروسی او را ببیند، از رجب می خواهد تا برای ازدواج دست به کار شود. اما مگر ازدواج کردن به همین سادگیست؟

خلاصه داستان: رجب با پیدا کردن کیف پولی سر راهش، تصمیم به پیدا کردن صاحب آن می‌گیرد. اما خبر ندارد که این کار قرار است او را دوباره در مقابل عشق قدیمیش قرار دهد.

خلاصه داستان: رجب سعی می‌کند معشوق دوران کودکی خود را تحت تأثیر قرار دهد ، اگرچه ممکن است عاشقانه به نظر برسد ، اما اینطور نیست.